قطره های کوچک افکارم

ساخت وبلاگ
با اینکه شاید دیر باشه اما تو ۲۵ سالگی تازه دارم یاد میگیرمیکم خودخواه باشم و یکم قاطع نایس پری سا جون اینخوبه^_^+دوستم سه چهار باریه داره میگه بیا بریم بیرون و دو روز پیشمگفت جمعه بریم که گفتم باشه! دیروز کافه رو هم انتخاب کردیماما بعدازظهر یهویی گفت ممکنه بخوایم بریم خونه خاله ام وصبر کن ببینم میشه بندازیمش یه روز دیگه یا من جیم بزنم وخب بعد یه زمان کوتاهی که فکر کردم دیدم این الان بار چندمهکه داره اینجوری میشه؟! و گفتم بندازش یه وقت دیگه مننمیتونم صبر کنم که تو ببینی میتونی بپیچی یا نه و تو الان فاکینگ ۲۵ سالته مثلا سرکار میری با همون سرکار رفتنت به منتیکه میندازی نمیتونی تصمیم بگیری که قراری که اول گذاشتممهم تره و نری خونه خاله ات؟ خب نشه اصلا کنسل شه اونقرار بهتره...رادیکالم نیستم این قضیه بارها تکرار شده بنظرم اگه کسیبخواد زمان بزاره و پیدا کنه پیداش میکنه نه اینکه هی بپیچه!!و به تخمم که دوستیمون بهم بخوره حتی‌...والا با اون دعواییکه با دوست پسرش شد و منو متهم نشون داد و گوش دادنمکالممون توسط دوست پسرش من تا الان کلا باید رابطه ام روقطع میکردم=)حالادو روز دیگه ممکنه چس ناله تنهایی بکنم ولی آدم بخاطرتنهایی که نباید با هرکسی باشه و خودشوکوچک کنه:")) قطره های کوچک افکارم...
ما را در سایت قطره های کوچک افکارم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3rainygirld بازدید : 92 تاريخ : پنجشنبه 4 اسفند 1401 ساعت: 14:59

مثل همیشه ام و چقدر ازین جمله،ازین حالت تنفر دارم!آغ بابا بسان سگ بو میکشه تا ببینه کی این مثل همیشه یکمالتیام پیدا میکنه؟ کی یه ذره شادی به وجودم رخنه میکنه ومیاد و شروع میکنه به پارس کردن و دوباره میشم مثل همیشهای که ازش متنفرم!از جمله هاش متنفرم از تن صداش و حرفاش دلم میخواد ازخود بی خود بشم و جیغ بزنم و بهش بگم زندگیمو به گوهکشونده، حرفاش مزخرفه و حالم ازش بهم میخوره چقدر پوللازمم، چقدر خسته و شکسته ام دلم میخواد بهش بگم حتیهلیا ام که هیچ علاقه ای به مهاجرت نداشته الان بخاطر دوستپسرش شروع کرده زبان ایتالیایی یاد گرفتن و من؟ پاسپورتمگوشه اتاق بهم دهن کجی میکنه...و تو جناب پدر از من یک نمیتونم بزرگ ساختی، یه نشدن یهموجودی که حس کنه تا یه قدمی هرچیزی میره ولی تشنهبرمیگرده...این روزها هیچ یاری ندارم نه دوستی نه دوست پسری که انگیزهباشه و نه مثل کتاب های زرد میخوام که خودم انگیزه خودمباشم!!!کاش پول دستم بیاد کاش بتونم ازینجا بزنم بیرون...چقدر خسته ام چقدر نمیتونم تو ذهنم جمع شده چقدر ترسیدهام که نه قلم دستم میگیرم نه شروع به یادگیری چیزی میکنمدرونم تویی، تویی که با داد میگفتی اگه میدونستم میتونی وپیشرفت میکنی از زنم جدا میشدم و نگهت میداشتم آمریکا ومن مثل همون موقع ها کزکردم یه گوشه نگاه میکنم گذر زندگیآدمارو ضربان زندگیشون که میزنه رو میبینم و با تموم وجودمقلبم درد میگیره ضربان زندگی من یه خط صافه کی قرارهخوب بشم؟کی قراره خوب بشم وقتی میبینم بابای دوستم اسنپ وایمیسته، ماشین خوبه رو میده به دوست من که دخترشه سوارشه و بره دور دور، گوشی آیفون واسه دخترش خریده اما تو!تو حتی حاضر نشدی پول آیپدی که خودم کار کردمو بهم بدی!!آیپدی که الان خدا میدونه چقدر شده اینم مث بقیه چال میشهتو ذهن قطره های کوچک افکارم...
ما را در سایت قطره های کوچک افکارم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3rainygirld بازدید : 94 تاريخ : پنجشنبه 4 اسفند 1401 ساعت: 14:59

دیروز بین ساعت ۶ تا ۸ خوابیدم و بدترین خواب عمرمو دیدم وبعدشم که پاشدم تا چند ساعت بعدش محو زشتی های اطرافمبودم:)دوستمم گفت که ایشالا اگه فلان اتفاق افتاد یه drink میزنیم و منمباح باح کنان خودم رو مشتاق نشون دادم اما در واقعیت:I really really want something stronger but I'm not sure what's in itو واقعا زندگیمون مث سیرک شده و نمیدونم از شدت تعجب وناخوشی باید بخندم یا جیغ بزنم یا گریه کنم؟! شاید هر سه تاش باهم...و دلم میخواست همه این ها توهم یا خواب بود و اصلا وجودنداشتم صرفا یه لحظه متوجه میشدم همه چیز رویاس و بوووم دودمیشدم میرفتم هوا ولی خب نه اینجوری نیست:)تنها کار غیر بامزه ام هم اینه که وقتایی که یادمه چیز زئوس روحواله میدم به زندگی به هر موجود و شی و مسئله ای که اذیتممیکنه:))عام نمیخواستم بنویسم ولی تو خوابم یه گربه سفید داشتم که انگارخط چشم داشت و ملوس ترین گربه دنیا بود و حتی مامانم که آنتیگربه بود هم دوستش داشت اما من میخواستم از خونه پرتش کنمبیرون و تو خوابم گربه رو از دمش گرفته بودم و هی میچرخوندمشو وقتی بیدار شدم از ترس و ناراحتی و خشم گریه کردم چون منگربه هارو دوست دارم:") و باورم نمیشد که مغزم همچین خیانتیبهم بکنه و و و خواب یه چیز ترسناک دیگه ام دیدم که بازم ای مغزتو چنین بد چرایی؟الانم دوباره ساعت خوابم بهم ریخته و با وجود اینکه دلم خوابمیخواد دلم نمیخواد بخوابم. قطره های کوچک افکارم...
ما را در سایت قطره های کوچک افکارم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3rainygirld بازدید : 86 تاريخ : پنجشنبه 4 اسفند 1401 ساعت: 14:59